کودک من خودش می‌تونه راهش رو پیدا کنه!

کودک من خودش می‌تونه راهش رو پیدا کنه!

مسیر قدم به قدم همراهی والد و کودک

 

در صورتی که مقاله‌ی اول با عنوان «مهم‌ترین مهارت قرن بیست و یکم: حل‌مسئله» را مطالعه نکرده‌اید، پیشنهاد می‌شود ابتدا آن را بخوانید.

 

حل‌مسئله کجا به درد می‌خوره؟

اونجایی که صبح پا می‌شیم و فرزندمون می‌گه:«من نمی‌خوام برم مهد/مدرسه!»

حل‌مسئله یک ابرقدرت است؛ ابزاری که به کودک کمک می‌کند از دل هر سختی، فرصتی تازه بسازد. تصور کنید فرزندتان بتواند به جای گریه یا قهر، با فکر کردن راهی برای عبور از مشکل پیدا کند؛ چه تحولی در اعتمادبه‌نفس و خلاقیتش رخ می‌دهد؟ آینده متعلق به همین کودکانی است که مشکلات را مانع نمی‌بینند، بلکه سکوی پرش خود را می‌سازند.

+نکته‌ی مثبت این است که آموزش حل‌مسئله نیاز به ابزار و چالش‌های خاص ندارد و ما می‌توانیم در زندگی روزمره به کودکمان حل‌مسئله را آموزش دهیم.+

 

چطور در خانه مهارت حل‌مسئله را به کودک آموزش دهیم؟

بچه‌ها هر روز با چالش‌های زیادی رو‌به‌رو می‌شوند، مثل «دوستم باهام بازی نمی‌کنه» یا «من این غذا رو نمی‌خورم»؛ این موقعیت‌های طلایی دقیقا همان لحظه‌‌هایی هستند که می‌شود مهارت حل‌مسئله را آموزش داد.

یادمان باشد که ما همیشه در تمام شرایط و در تمام چالش‌ها کنار کودکمان نیستیم تا چالش‌ها را به جای او حل کنیم؛ پس چه بهتر که کودکمان بتواند خودش چالش‌هایش را حل کند و فقط در مواردی که خودش حس می‌کند نیاز به کمک و همراهی ما دارد، او را همراهی کنیم.

مهم است که در این مواقع ما همراه کودک باشیم و او را به سمت پیدا کردن حل‌مسئله سوق دهیم ولی نه راه‌راحلی که در ذهن ما است! به آن‌ها گوش کنید، همدلی کنید و سوال‌های باز(open ended questions) بپرسید. 

 

مثال: 

کودک بد غذا: 

وقتی کودک همه‌ی غذاها را نمی‌خورد و به اصطلاح بد غذا است، می‌توانیم مثل خرگوش چشم‌سیاه که به خواهرش با تزئین بشقاب کمک کرد تا غذایش را بخورد،‌ ما هم به کودک پیشنهاد بدهیم و همراه او بشقابش را تزئین کنیم.(لینک کتاب خرگوش چشم‌سیاه و مومو) 

 

دوست زورگو:

«مامان، دوستم می‌خواد به زور عروسکم رو بگیره!»

«به نظرت چرا می‌خواد عروسکتو بگیره؟» «تو چه احساسی داری؟» «اون چه احساسی داره؟» «چطور با این مسئله برخورد کنیم و واکنش نشون بدیم؟» «آهان پس فکر می‌کنی که می‌تونی یه عروسک دیگه‌اتو بهش بدی یا نوبت نوبتی بازی کنین»

(اینجا کودک یاد می‌گیرد: خودش را جای دیگران بگذارد و همذات‌پنداری شبیه‌سازی شده انجام دهد(Simulated Identification))

 

دوست قلدر:

«دوستم گفت که دیگه باهام دوست نیست و باهام بازی نمی‌کنه!»

«بابا، اون نمی‌ذاره من باهاشون بازی کنم، می‌گه فقط دخترا می‌تونن بازی کنن!»
— «اوه، تو چه حسی داری؟»
«عصبانیم، منم دوست دارم باهاشون بازی کنم.»
— «می‌خوایی یه جمله‌ی بسازیم و بری بهش بگی؟»

«مثلا بگم من خیلی دوست دارم باهات بازی کنم اما اگه نمی‌خوایی اشکال نداره، خودم یه بازی دیگه درست می‌کنم.»
(کودک یاد می‌گیرد:‌ بدون پرخاش یا انفعال، خودش را ابراز کند و در عین حال مرزبندی داشته باشد)

 

پوشیدن لباس دلخواه:

«من می‌خوام این لباس رو بپوشم.»

  • «اما هوا سرده این لباس تابستونیه!»(یک نفس عمیق) «خب چرا این لباس رو می‌خوایی بپوشی؟»

    • «چون قشنگه»

  • «آره واقعاً قشنگه. می‌فهمم دلت می‌خواد بپوشی. امم خب می‌تونیم یه کاری کنیم، شب که اومدیم خونه هر دومون لباس قشنگ‌هامون رو بپوشیم؛ چطوره؟»

(اینجا کودک یاد می‌گیرد: خواسته‌اش دیده و تایید شده و با یک راه‌حل جایگزین خلاقانه هم بهش پاسخ داده شده است.)

 

کودک خجالتی:

با هم‌فکری یکدیگر می‌توانیم با کودک به راه‌حل‌های متنوعی دست پیدا کنیم برای مثال ماسک صورتکی‌ای را تزئین کنیم و بعد با زدن ماسک در محیط خانه تمرین کنیم که کودک بدون هیچ گونه کمکی از سمت پدر و مادر حرفش را بگوید و بعد ماسک او به مرور در محیط‌های آشنا و بعد در محیط‌های ناآشنا حذف شود.(ویدیوی آموزش درست کردن ماسک رو می‌تونید از طریق این لینک مشاهده کنید)

 

دعوت نبودن:

«دوستم همه رو برای تولدش دعوت کرده ولی منو نه!»

  • «می‌فهمم، چه احساسی داری؟ می‌خوایی خودمون تو خونه تولد بگیریم یا فکر می‌کنی نیاز داری ناراحت و عصبانی باشی؟»

(اینجا کودک یاد می‌گیرد: احساساتش را شناسایی کند و اینکه احساساتش هر چه که باشد ارزشمند است. اگر هم نیاز دارد می‌‌تواند راجع به موضوعی که احساساتش را بر‌انگیخته است بدون ترس از قضاوت صحبت کند و شنیده شود)

 

من نمی‌تونم:

«هر چی می‌سازم خراب می‌شه، من نمی‌تونم!»

«چه احساسی داری؟ به نظرت چرا خراب می‌شه؟ می‌خوایی با هم بررسی کنیم ببینیم چرا خراب می‌شه و بعدش ببینی چه راه‌حلی براش وجود داره؟»

(اینجا کودک یاد می‌گیرد: شکست و ناامیدی پایان راه نیست و تفکر انتقادی را می‌آموزد)

 

خونه‌ی خاله:

«چرا نمی‌تونم خونه‌ی خاله بمونم؟»

– «می‌دونم خیلی دلت می‌خواست بمونی، اما این بار امکانش نیست،‌ خب حالا به نظرت چی کار می‌تونیم بکنیم که انگار پیش خاله‌ای ولی در واقع خونه‌ی خودمونیم؟»

– «مثلا می‌تونیم یه بازی خاله‌بازی واقعی بسازیم. اتاقم خونه‌ی خاله باشه و تو می‌آیی بهمون سر می‌زنی»

– «اره آفرین یا می‌تونیم با خاله تماس تصویری بگیریم و نقاشیت رو بهش نشون بدی. به نظرت کدوم بهتره؟»

(اینطوری کودک یاد می‌گیرد: حتی وقتی شرایط تغییر نمی‌کند، می‌تواند راه‌های جایگزین برای ارضای نیازش پیدا کند.)

 

زود بیدار شدن:

«چرا همیشه باید زود بیدار شم؟ خوابم می‌آد هنوز!»

«می‌فهمم، بیدار شدن سخت می‌شه. به نظرت چه چیزی بیدار شدن رو برات جالب‌تر می‌کنه؟»

– «مثلاً یه بازی.»

– «خیلی هم خوب! بیا یه «جدول بیداری» بسازیم؛ هر روز که زود بیدار شدی، یه برچسب بچسبون. وقتی پنج تا شد، یه سورپرایز کوچیک داریم»

 

برنده شدن:

اون منو تو مسابقه هول داد و انداخت زمین و خودش اول شد! در این موقعیت، مطالعه‌ی کتاب خرگوش چشم‌سیاه و پاکوتاه می‌تواند به کودک کمک کند مفهوم همکاری و بازی منصفانه را بهتر درک کند(لینک تهیه)

 

گرفتن توجه:

دوستم به کادویی که براش درست کرده بودم نگاه هم نکرد! پیشنهاد می‌کنم کتاب خرگوش چشم‌سیاه و سنجاب محبوب رو برای فرزندتون بخونید(لینک تهیه)

 

**نکته‌ی مهم : روند گفت‌و‌گو و فکر کردن برای حل مسئله نیاز به استمرار و ثبات دارد و چه بسا در لحظه، کودک آنقدر از نظر هیجانی پریشان باشد که گفت‌و‌گو نه تنها حالش را بهتر نکند که به او احساس درک نشدن داده و در مسیر لجاجت و بدقلقی بیشتر او را بیاندازد. به همین جهت حتما باید سه گانه طلایی را رعایت شود.

 

سه‌گانه‌ی طلایی  برای والد توانمند

۱. گوش کردن:

گاهی لازم نیست به حرف‌های کودک جواب دهیم، کافی‌ است گوش دهیم؛ با چشم، با بدن، با تمام حواسمان. وقتی کودک احساس می‌کند صدایش شنیده می‌شود، ذهنش آرام می‌گیرد و خودش به پاسخ نزدیک می‌شود.

۲. همدلی کردن:

گاهی لازم نیست بگوییم «می‌فهمم»، کافی‌ است با او تجربه‌اش کنیم.

وقتی می‌گوید: «دوستم دیگه باهام بازی نمی‌کنه»، به‌جای توضیح و منطق، لحظه‌ای در احساسش بمانیم:«آره سخته، انگار دلت تنگ شده براش…»

همدلی والدین/مربی جادوی رابطه‌ی ما با کودک است؛ وقتی حس کند درکش می‌کنیم، امنیتش برمی‌گردد و ذهنش دوباره می‌تواند دنبال راه‌حل بگردد.

۳. ۳ دقیقه سکوت:

یعنی بدون هیچ‌گونه کمک و راهنمایی‌ای به کودک ۳ دقیقه فرصت دهیم تا به راه‌حلی برای چالش به وجود آمده برسد و در غیر این صورت بعد از پایان زمان به او سرنخ بدهیم تا جایی که چالش حل شود ولی به جای او چالش را حل نکنیم!

 

آموزش خلاقانه‌ی حل‌مسئله در خانه

گوشه‌ی ساختنی خانه:

یک محیط کوچک یا حتی یک جعبه با وسایل‌ متنوع و مناسب ساخت و ساز مثل کاغذ، پارچه،‌ قطعات قابل بازیافت، مقوا و غیره درست کنید که محیطی امن برای پرورش مهارت حل‌مسئله به طور غیر‌مستقیم باشد.

یادگیری مشاهده‌ای: 

وقتی که در خانه به چالشی برخوردید، سعی کنید از زوایا متفاوت به حل چالش بپردازید. توجه داشته باشید کودکتان شاهد تلاش و گفت‌وگویی که با خود دارید باشد. همچنین کودک شما متوجه زمان سپری شده برای حل چالش و ناامیدی‌های مکرر شما باشد چرا که می‌دانیم لزوما هر چالشی به راحتی و با سرعت حل نمی‌شود و حتی ممکن است که کلا حل نشود!

کودکتان را در حل‌مسائل و چالش‌های ساده و اولیه‌ی خانوادگی مشارکت دهید و او را تشویق کنید تا به راه‌‌حلی نوین برسد.

مثال: «بابا می‌خواد با غذاش ماست بخوره ولی ماست نداریم، حالا چی کار می‌تونیم بکنیم؟»

«2 تا بیسکویت داریم ولی 3 نفریم! چجوری تقسیم کنیم که هممون بخوریم؟»

پرسش‌های باز(‌open-ended-questions) بپرسید:

«به نظرت الان که غذا زمین ریخته باید چی کار کنیم؟ و به جاش نگیم بذار من جمع کنم.»

«الان چه احساسی داری؟ الان که عصبانی هستیم چجوری می‌تونیم خودمون رو آروم کنیم؟»

تفکر انتقادی در کودکان: 

به این معنا که کودک یاد بگیرد بعد از شکست خوردن و تسلیم شدن به بررسی راه‌حلش بپردازد، دلیل شکستش را کشف کند و دنبال بهبود راه‌حل باشد.

بگیم:«فکر می‌کنی چه راه‌حل‌های دیگه‌ای وجود داره؟»

و این گونه است که کودک فقط به دنبال جواب نیست بلکه دلیل پشت جواب را هم متوجه می‌شود. یعنی از انجام فعالیت به درک موقعیت قدم بر‌می‌دارد.

 

کمال‌گرایی کودکان:

بسیاری از کودکان بعد از شکست خوردن،‌ ناامید می‌شوند و این وظیفه‌ی ما است که به آن‌ها نشان دهیم شکست بخشی از یادگیری است و ما را به یادگیری نزدیک‌تر کرده چرا که متوجه شده‌ایم این راه‌حل جواب نمی‌‌دهد.

وقتی اشتباه کودک را با کنجکاوی و صبورانه نگاه کنیم،‌ یاد می‌گیرد که اشتباه کردن امن است و مانعی برای دوباره امتحان کردن وجود ندارد.

 

پیشنهاد:

شب‌ها قبل از خواب طول روز را دوره کنید؛ یعنی بپرسیم «امروز چه چالشی رو خودت حل کردی؟ کدوم چالش حل نشد و باید یه فکر دیگه‌ای راجع بهش بکنیم؟» توجه کنیم قبل از خواب کودک را به سمت آرامش باید ببریم و نه تنش اگر کودک راحت است این هم یک ایده است.



تقویت مهارت حل‌مسئله موجب به وجود آمدن نسلی خلاق و تاب‌آور می‌شود و ما به عنوان والد یا مربی کودک موظف هستیم که محیطی پر از محرک برای آن‌ها فراهم کنیم. حتی اگر در حد ساخت بشقاب غذایی رنگارنگ و یا چیدمان عجیب و غریب اتاقش است.

 

گاهی وقت‌ها لازم نیست کار بزرگی بکنیم تا والد خوبی باشیم؛ همین که صبورانه گوش می‌دهیم، فرصت فکر کردن می‌دهیم و به جای عجله، با مهربانی همراه کودکمان می‌شویم، یعنی در مسیر درستی هستیم. هر گفت‌وگو، هر سوال ساده و هر بار که به او اجازه می‌دهیم خودش راهش را پیدا کند، نشانه‌ی عشقی عمیق و تربیتی آگاهانه است. شما همین حالا هم دارید بهترین کاری را می‌کنید که یک والد می‌تواند برای رشد فرزندش انجام دهد.

 

حتما تجربه‌ی خودتان را از آموزش حل‌مسئله به کودکتان در بخش نظرات بنویسید، اگر هم سوالی داشتید در خدمتتون هستیم.

 

گردآورنده: هانا طباطبایی

خوشحال می‌شیم نظرت رو بدونیم.
cloud cloud cloud cloud